کد مطلب:322357 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1244

کراماتی که از علی محمد باب به ظهور رسیده و رد بر آن
در كرامات و معجز این كه از آن حضرت به ظهور رسیده به قدری كه كاتب الحروف از روایات معتبره شنیده نقل می نماید ولی چیزهائی هم از خوارق عادات شنیده ام كه به طول زمان از خاطر رفته كه حالا درست در چیز تحریر نمی توانم در آورد اگر چه خود آن حضرت به غیر از بیان چیزی را از خارق عادات حجت قرار نداده اولا برایت قسمی یاد نمایم كه ریب و شبهه برایت باقی نماند به خدای واحد احد و علی به خاك پای خود آن حضرت كه و انه لقم لو تعلمون عظیم و به ارواح جمیع انبیاء اولیاء قسم است كه آن چه ذكر می شود و همه را از اشخاص معتبر و معفول مصدق و غیر مصدق شنیده ام و در اصل مطلب ابدا تغییری راه باب نشده اگر چه به عبارات دیگر ذكر شده باشد زیرا كه مقصود از نوشتن
این مطالب چیزی به جز رضای خدا نبوده لله و فی الله نوشته می شود كه شاید گمراهی از تیه و به وادی ضلالت و غوایت به وادی ایمن هدایت راه یاب شده از زلال چشمه ی حیاة ابدی نوشیده به راه حق ابتدا یابد و دروغ گفتن و نوشتن خلاف این مقصود مقدس است خداوند انشاء الله همه را به راه راست و طریقه مستقیم كه مرضی او است هدایت فرماید و این فقره نخواهد شد مگر به مجاهده با شرایطش كه قبل ذكر شد زیرا كه مقدسین جمیع فرق مختلف در مظان استحابت دعوات از یهود و نصاری مسلمین و غیر هم همین دعا را می نمایند و مهتدی نمی شود مگر مجاهدین بی غرض زیرا كه ارائه طریق و راهنمائی برای مجاهدین باخدا است ولی ایصال به مطلوب قهرا كار او نیست زیرا كه اگر قهرا و قهرا كسی را به كاری از معصیت و عبادت را دارند مخالف با اختیار و تكلیف مكلف است چنان كه بیشتر ذكر نمودیم از جمله معجزات آن حضرت كه به طور تحدی بود این بود كه به اتفاق مخالف و مؤالف و مقبل دمد بر روزی دو هزار بیت به طور آیات و خطب و مناجات بدون سابقه تفكر و تأمل عربی و فارسی می نوشتند حتی طوری بود كه اغلب اوقات حرف زدن و بیان مطلبی مانع از این تحریر نمی شد و هر وقتی مهیای اظهار این نوع معجزه بودند دگر تو را بیان عربی و فارسی از قلم قدرت آن حضرت جاری شده كه در دست اغلبی می باشد همه حادی تحمید و تمجید و احكام شرعیه و نصایح و مواعظ كه انسان از خواندن و ملاحظه اش متحیر می شود كه شخصی كه چندان درس نخوانده چگونه این بیانات را فرموده دیگر این كه پس از آن كه منوچهر خان معتمدالدوله حاكم اصفهان آن حضرت را از
شیراز به اصفهان آورد و اقرار و اعتراف به مراتب دعوت ایشان نمود و در حفظ آن حضرت مبالغه كرده اظهار نصرت نموده عرض كرد كه استعداد این دارم كه با محمد شاه مدت شش ماه بجنگم اگر اذن باشد بدین حق نصرت كرده اظهار و اعلای كلمه حق بكنیم فرمودند این كار در مشیت و اراده ی حق جاری نشده و شما هم بیش از سه روز در دنیا باقی نخواهد ماند و مرا هم به آذربایجان خواهند برد و پس از سه روز معتمدالدوله مرحوم شد و آن حضرت را به طهران داخل نكرده به آذربایجان بردند دیگر آن كه روزی در مجلسی گفته شد شیح محمدحسین نجفی صاحب جواهر آن جا خواهد رفت فرمودند من می روم هر چه اصرار كردند بفرمائید قبول نفرمود فرمودند خوش ندارم با او ملاقات كنم بعد با چند نفر از همراهانش برخواستند هنوز از پله نازل نشده بودند كه شیخ محمد حسن صعود نموده بود و ابدا شیخ محمدحسن ایشان را ندیده بود پس از صحبت هر قدر از ایشان پرسیدند گفت من ابدا ایشان را ندیدم و این فقره اسباب استحكام اعتقاد مریدان و همراهانشس شد دیگر این كه قبل از اظهار امر زمان عبادت و كثرت تقدسشان در كربلای معلی كه خیلی خارق عادات از آن حضرت ظاهر می شد هفت نفر به ایشان اعتقاد نموده فدوی شده بودند حاجی سید محمدعلی فاضل كه سابق هم چندی در بوشهر شرح قطر به ایشان درس داده بود و از جمله حساد و معاندین ایشان بود این خوارق عادات و كثرت احترام ایشان در انتظار بعضی بر او گران آمده گفت محض این كه سایرین بدانند كه كسان دیگر هم بعض كارها می توانند بكنند چون از علوم غربیه اطلاع كافی و علم وافی داشت مجلسی فراهم آورده كه قریب یا متجاوز چهل نفر از طلاب در غیره در آن مجلس به وضع عربستان
بعد از شام برای شب نشینی در آن جا حاضر شدند و آن حضرت را هم دعوت نمودند كه صولت و سورت آن حضرت را در انظار بشكنند یك نفر از هفت نظر مریدان ایشان را برادر زن او كتای قا آن میرزا و جوان بسیار خوشگلی زیبائی بود بر حسب قاعده مرسوم نبود در آن مجلس بیاید احضارش كردند و نقوشی بر نعلی حك كرده در آتش گذاشت به قدر فاصله ی مسافت منزلش طول كشیده كه دیدید سراسیمه می دود نعل را فورا از آتش بیرون آورده آمد پای منقل بیهوش اوفتاد طلاب و غیر همی كه محض تماشای همین مطلب آن جا جمع بودند بر سر او جمع شده او را مالیده به هوشش آوردند اظهار گرسنگی زیاد كرده در این باب بی تابی نموده می گفت دلم ضعف می ره و چیزی بدهید بخورم در این حال كه آن حضرت در گوشه مهتابی نماز می كردند فرمودند بیائید این غذا را برایش ببرید بخورد و دوری پلو پیش آن حضرت دیدند پلو را آوردند حاجی شیخ سید علی محمد می گفت كه یك دوری كشكولی چینی اعلی پر از پلو بسیار معطر بود كه عطرش شبیه بلكه بهتر از عطر كوره بود و بخار از آن متصاعد گردید حضار همه از آن پلو خوردند و سیر شدند از حاج سید محمدعلی فاضل پرسیدند كه پس از آن دوریش را چه كردید گفت بردند پهلوی جا نماز او گذاشتند دیگر ندانستیم زیر عبایش گرفت و برد یا همان هائی كه آورده بودند بردند به حاجی سید محمدعلی گفتند از شما خیلی مستبعد است این حرف زیرا كه آن كه دوری پر از پلو گرم را آن جا حاضر كرده بردن ظرف خالیش برای او چه صعوبتی دارد آن كه بر افلاك رفتارش بود بر زمین
رفتن چه دشوارش بود حاجی سید محمدعلی ملقب به فاضل ساكن نجف كه از جمله ی علما و مغرزین و معاندین آن حضرت بود این دو كرامت را با تبری از آن حضرت بیان نمود و تحمیل چندین دفعه این حكایت را گفته و جمع از او شنیده باشند دیگر آن كه شخصی از معاندین اهل شیراز می گفت كه شبی آن حضرت در اطاقش مشغول نماز بود مادر آن حضرت كه در آن اطاق نماز می كند خورشیدی در آن اطاق می بیند بعد ملاحظه می كند كه صورت آن حضرت است كه مثل خورشید می درخشد بعد فریاد می زند امان نزدیك است دینم از دستم در برود به فریادم برسید چون آن وقت تصدیق با آن حضرت نداشت دیگر آن كه از حاجی سلیمان خان خلعت یحیی خان پرسیدند كه چه خارق عادتی دیدید كه به این طور فدوی این جوان تاجر شیرازی شدید پس از آن كه چیزهائی كه موجب ایمان و اخلاص بود مشاهده نموده و اخلاص و ایمان تام حاصل نمودم در یوم عرفه در خدمت آن حضرت در عرفات بودیم عرض كردم خوشا به حال زواری كه در كربلای معلی مشغول زیارت می باشند فرمودند میل داری در آن جا باشی عرض كردم منتهای میل را دارم فرمودند دستت به من بده و چشمت را بر هم بگذار اطاعت كردم پس از قدری فرمودند كه چشمت را باز كن چشم را باز كردم خود را در كربلا دیدم و كسانی را كه آن جا بودند مشاهده نمودم پس از زیارت مراجعت بمكهنمودیم چون قسم برایت یاد نمودم و می خواهم ابدا شبهه و احتمال كذبی در خبر نباشد عرض می نمایم كه چون مدتها از شنیدن این حكایت گذشته است و در جائی ثبت ننموده بودم در خیال خلجان می نماید كه تحمیل این
فقره در كربلا واقع شده باشد و اگر بلا یوم عرفه بطی الارض به مكه باشند هیچ یكش فرق نمی كند و در اصل مطلب و خبر ابدا شبهه و ریبی نیست و رادی هم خیلی معتبر و معروف و مقدس بود كه به جهالتی كه خود می دانی اسم او را هم نمی توانم بنویسم چنین چیزها مشاهده نموده بودند كه پس از آن كه آن مردبان تشخص و اعتبار را شمع آجین نموده بودند و شمعها به گوشت بدن رسیده كه بدن نازنینش را می سوخت غیر از شكر و حمد ملك منان چیزی از پشیمانی و ناشكری بر زبان نمی آورد و اشعار شوق در عشق می خواند تا به درجه شهادتش رسانیدند اعلی الله فی علیین درجته و جعلنا و ایاه فی غرفات الجنان متفقین فی جوار بالمحبوب آمنین دیگر آن كه از جناب حاجی سید یحیی دارابی پرسیدند شما كه مرد عالم مجتهدی هستید چگونه شد كه این طور فریفته و فدوی جوان تاجری شدید فرمود یكی از جهاتش این بود كه از كیمیا سؤال كردم فرمودند هست عرض كردم شما وارید فرمود بلی عرض كردم به من می نماید فرمودند آن ذغال ابرواربان مجموعه ی مس بزن چنین كردم خود تماما طلا شد دیگر آن كه از حضرت اعظم آن مجاهد فی سبیل الله عالم ربانی قائم خراسان و طبرستان شهید سعید ملاحسین بشرویه ی پرسیدند كه چه طور كه شما به این علم و فضل جوان تاجر شیرازی كه چندان درسی نخوانده ایمان آورده و این فدوی و جان نثار شده اید یحتمل گفته باشند كه سر و ستار ندانی كه كدام اندازی فرموده بودند پس از دعوت ایشان پرسیدند به چه دلیل شما این ادعا و دعوت را می فرمائید فرمودند هر چه سؤال می كنی بكن مسئله علمی بسیار مشكلی پرسیدم جواب صحیح مسكت فرمودند بعد عرض
كردم دلیل دیگر استدعا دارم اقامه فرمائید به گربه ی كه حاضر بود به صورت اصلیت ظاهر شو فورا به صورت حور فی ظاهر شد فرمودند از این بپرس پرسیدم تو كیستی گفت من حوری هستم از شیعیان این حضرت پرسیدم از آن حضرت شیعیان شما كجا هستند و انگشت مباركش را باز كرده فرمودند نگاه كن نگاه كردم دیدم خیالم زیادی برپا است مملو از جمعی كه همه با شمشیرهای كشیده مسمول می باشند می گفتند كه حاضریم به جهت اطاعت امر نو در این صورت با وجود دیدن این خوارق عادات چگونه می شد در ایمان و فددیت به آن حضرت خودداری نمایم دیگر آن كه در تبریز رمضان علی داشت كه اقرع و كچل بود و از معالجه اش عاجز بودند آن طفل را مادرش پیش آن حضرت استشفا نمود آن حضرت دستی برای آن طفل كشید دفع كچلیش شد موی سرش روئید پس از آن حضرت در ارومیه به حمام تشریف بردند مردم تمام آب آن حمام را به جهت استشفاء طاس طاس و كاسه كاسه بردند ولی دیگر خاطر ندارم آن چه را كه راوی گفت كه برون آب حمام به جهت همین كرامت بود یا برای چیز دیگر كه از آن حضرت به ظهور رسیده بود ولی ابن دو فقره بدوت شك و شبهه قریب به یكدیگر واقع شده بود العلم عندالله و عند اولیائه از جمله كرامات آن حضرت كه سابقا به مناسبت اجمالا ذكر شده كه پس از این كه حكم شد آن نقطه ایمان و مظهر رحمن و سید الانس و الجان را بكشند ز چهریق به تبریز آوردند چون اغلب اهالی تبریز هر یك به اندازه خود بعضی خوارق عادات از آن جناب مشاهده نموده بودند كسی اقدام به این امر عظیم
نمی كردند چنان كه سابق هم رقم زد و كلك بیان كردید كه فراشان غضب دیوانی تبریز با وجود حكم ولیعهد نیز اقدام به چوب زدن آن جناب نمودند كه بالاخره نوكرهای نظام العلماء و شیخ الاسلام اقدام به آن امر نمودند غافل از آن حدیث شریف كه می فرمایند شباهتش به عیسی چیزی است كه در حق او می گویند كه مقصود صلب است مثل علمای یهود كه امر به صلب حضرت عیسی نمودند چنان صلاح دیدند كه آن حضرت را به دار بكشند و چون مسلمین آن جا اقدام به این كار نمی كردند به افواج نصاری امر دادند كه به هیئت اجتماعی آن حضرت را هدف گلوله ی تفنگ نمایند كه معلوم نشود آن كه جناب را كشته و به تیر كه شهید شده است در میدان بزرگ تبریز آن حضرت را به دار كشیدند و به قدری كه جا بود اهالی شهر و غیره مجتمع شدند حتی هیئت بامها برآمده گفتند كه اگر به آن جناب نخورد معلوم می شود در دعوای خود صادق است پس از آن به سربازها امر به شلیك دادند و سه مرتبه دو دسته شلیك نمودند از این همه گلوله ها یك تیر به خود آن حضرت نخورده به طنابهایی كه آن حضرت را به دار كشیده بودند خورد و آن حضرت بدون آسیب از دار به زمین افتاد در حجره ی كه قریب همان جا كه افتاده بود تشریف برده از قرار مسموع مشغول به نماز شده بودند پس از دیدن این خارق عادت سیام خان سرتیپ فوج نصاری و فراشباشی از این كار استعفا نمودند بعد آقاجانی خان سرتیپ فوج خمسه آن حضرت را به دار كشیده فوج خود را امر به شلیك نموده این دفعه جسد مبارك آن حضرت مشبك و شرح شد و این واقعه در بیست و هشتم شهر شعبان 1266 یك هزار و دویست و شصت و شش
واقع شد مردم كه آن جناب را شهید دیدند از خیال شورش و حمایت افتاده در پی كار خود رفتند حال ملاحظه كن در این موقع بهتر از این معجزه و كرامت است چه ممكن بود اظهار فرمایند محض اتمام حجت موافق و مطابق احادیث مذكوره این معجزه را خدا در اظهار نمود كه در چه بزرگواری ولهیت آن حضرت بر احدی مخفی نماند و حجت خدا بر همه مردم تمام بوده كسی نتواند بگوید ندیدم و نشنیدم و جمعی از كسانی كه این خارق عادت را از آن آئینه سرتا پا نمای خداوند تعالی دیدند بر آن گرویدند و پس از آن چه جانفشانی ها كه نمودند و حال آن كه عقلا و عادة كمال استبعاد دارد كه جمعی سرباز با كمال فراغت و آرامی شخص به آن بزرگی را هدف گلوله نمایند و این همه گلوله خطا نماید و یكی بر آن هدف وارد نیاید و حال آن كه اگر به خطا هم بود باید از تیر این یك فوج یك گلوله به آن حضرت تصادف نموده باشد وانگهی اگر تیر ایشان بنابر خطابان حضرت رد نیاید چگونه شد كه به آن طنابهای به آن تازگی برخورد پس از قدری تأمل معلوم می شود كه این خارق عادت از خوارق عادات سایر انبیاء اگر بزرگتر نبوده كوچكتر هم نبوده است زیرا كه به عصای حضرت موسی نتوانستند نسبت سحر بدهند و به این معجزه و كرامت ابدا نسبت سحر بدهند همین طور است نسبت به معجزه سایر انبیا برادر من شرط بلاغ را به جای آوردم هر كس می خواهد اعتقاد نموده ایمان بیاورد و هر كس نمی خواهد در ضلالت و گمراهی خود باقی بماند ان تكفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله
لغنی حمید



گر جمله كاینات كافر گردند

بر دامن كبریایش ننشیند گرد



بالاتر از همه معجزات آن حضرت آن است كه علماء و مجتهدین عموما و علمای خراسان و آذربایجان و اعراب خصوصا كه سخت تر در محنت ترین و متكبرترین مردم می باشند به جوان غریب تاجرزاده ی شیرازی كه چندان درس نخوانده و صاحب دولت نبوده ایمان بیاورند زیرا كه در دنیا دین اعز و بهتر از همه چیزها است پس از آن حیات و عزت و دولت و ثروت است و دین چیزی نیست كه به این زودیها بتوان از دست از روح و ریحان و وصال حضرت رب منان به كلی محروم و مایوس بوده در عذاب ابدی مخلد ماند این اشخاص متدین فاضل تا از این قبیل خارق عادات نمی دیدند این گونه فدوی و جان باز نمی شدند و از جمیع شئون دست بر نمی داشتند جان دادن شوخی نیست تو تحمل این نمی نمائی كه كسی سوزنی به تو بزند پس تصور حالت این مردمان فدائی جان باز را بكن كه به چه شوق و ذوق سرها در كف گرفته كوی میدان معشوق حقیقی نمود خدایا ممكن است كه عاقل به نفس غیر برهان و دلیل طریقه و سبیلی اتخاذ نموده بی جهت از جان شیرین بگذرد اگر بگویند این طایفه مجنونند این به غایت بعیداست زیرا كه این اشخاص معدود و محدود و منحصر به یكی دو نفر یا صد نفر نبوده بلكه جمعی كثیر و جمعی غفیر از برنا و پیر و عالم و خبیر از كنوس كوثر معارف الهی سرمست شده به مشهد فدا برای لقای دویست به جان و دل شتافتند اگر این گروه انبوه كه با ثباتی مثل كوه لله و فی الله از ما سوا
گذشته جان و مال را به كان در طریق او ایثار نموده اند تكذیب شوند به كدام حجت و برهان صدق قول پیغمبران سابق ظاهر خواهد شد و حال آن كه هر یك به یك كلمه تبری از برای شان خلاصی حاصل می شد اگر فی الجمله تأمل نمائی راه منحصر به ایمان با آن حضرت می یابی و الجاء و اضطرارا باید به این مظهر رحمان و مظهر ایمان اقرار و اعتراف نمائی یا این كه باید به كلی از جمیع ادیان صرف نظر نموده بی دین صرف باشی زیرا كه ترجیح بلامرجح لازم می آید به جهت این كه به همان دلایلی كه به سایر انبیاء ایمان آوردی باید به این مظهر ایمان بیاوری و به عین همان دلایل در این جناب موجود است خود من هم خدا می داند قلبا راضی نمی شدم كه دین اباء و اجدای را رها نموده متدین به این دین شده پیش عشایر و اغنیا ذلیل و خوار و بی اعتبار با شعرا ما چه كنم كه چاره را منحصر دیده مجبور به تصدیق آن جناب گردیدم اگر بگوئی این كرامات و معجزات را مریدین او گفته و سایرین نگفته اند بر فرض تسلیم همین حرف در سایر انبیاء علیهم السلام نیز می آید به خصوص فقط به فرقان ص كه آن چه كرامات و معجزات كه معروف است همه را مسلمین نوشته و می گویند پس باید این ها را همگان لم یكن پنداشت حتی كراماتی كه اهل سنت برای خلفا ذكر نمایند طوایف شیعه قبول ندارند و اغلب كراماتی كه سلیمانشان برای ائمه می گویند اهل سنت اعتقادی ندارند و قرآن كه به اتفاق جمیع فرق مسلمین معجزه باقیه است هنوز علمای یهود و نصاری و سایر اقوام مختلفه كفار اعجاز آن را قبول نداشته رد می نمایند
زیرا كه اگر قبول می داشتند ایمان می آوردند و اقلا باید اعراب یهودی و مسیحی كه اهل زبان هستند اقرار نموده ایمان بیاورند و حال آن كه اهل كتاب شامات و مصر و سایر بلاد اعراب نشین آن صفحات هنوز به حالت تضره تهود باقی می باشند و حال آن كه معجزه و كرامات این مظهر رحمان و مظهر ایمان به جد شیاع رسیده چه شیاعی بالاتر از این كه این همه مردم به طبیب نفس موافق امر و محك الهی كه نشانه ی صدق قرار داده كه می فرماید فمنوا الموت ان كنتم صادقین خود را به درجه رفیعه شهادت رسانیده و چه شهودی معتبرتر از جمعی علماء كه عددشان از چهارصد نفر فزون تر بوده و چه شهادتی معتبرتر از این كه همه شان در راه محبوب و معشوق حقیقی گذشته از بذل و ایثار مال و جاه و اعتبار خود را شهید راه دوست نمودند حال انصاف دهید كه شهادت چنین اشخاص مقبول و مسموع است كه قول و فعلشان موافق و ظاهر و باطنشان مطابق بود به طوری كه تاهت العقول فی افقالهم و تخیرت الافهام فی اصطبارهم با قول این مغرضین معرضین كه به جز هوای نفس نفسی بر نیارند روز سر از فراش بر ندارند مگر چون خفاش ظلمانی فاشا فاش در طلب فانی كوشند و در شب به فكر اغتشاش اموال ایتام در جوش و خروشند روز به جان در تلاش معاش دیشب در تزیین اسباب فراشند با وجود نص صریح قرآن كه می فرماید و لا تطع من اغفلنا قبله عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا به كدام شرع و ملت
جایز است كه به اعراض دارد این نفوس محدوده متمسك شده از اقبال و تصدیق نفوسی كه از جمال و مال و از اسم و رسم و نام و ننگ در رضای حق گذشته اند تغافل را اعراض نمایند و حال آن كه خداوند خطاب به چنین اشخاص فرموده كه می فرماید انهم اتخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحبون انهم مهتدون ابدا غرض و مرضی در این شهداء مقصود نبود زیرا كه گذشته از جمعی كه مجبور به مدافعه شده محاربه نمودند جمعی نیز دست و پای بسته غریبا وحیدا به دست است اعدا گرفتار شده تا دم شهادت به این امر عظیم شهادت می دادند در این حال چه غرضی متصور است و حال آن كه به ایشان می گفتند و خود می دیدند كسانی كه تبری مینمایند كلمه برایشان خلاصی حاصل می شود و ایشان یك كلمه خلاف رضای محسوب بر زبان نیاورده با آن حالت مثل شهداء كربلا با پروردگار ملاقات نموده فی مقعد صدق عند ملیك مقتدر و در اعلی علیتین جنان جای گرفتند یا لیتنا كنا معهم فتفوز فوزا عظیما

اقول این بنده شرمنده از ملاحظه مقالات این گوینده و هوای نفس پرستنده چندان متألم و دل و احوال پراكنده شده ام كه می خواهم جواب غیر از فحش و بد زبانی نداشته باشم و از كفریات او چندان غضبناك شده ام كه خواستم از مزخرفات كه در این فصل و بعد می نویسد متعرض جواب نشوم و نكته این كه علماء اعلام چرا فساد كلمات این ها را متعرض نشده اند ملتفت شدم كه محض
این بوده است كه این كلمات جز مزخرفات یا هذیانات یا كفریات چیزی نیست جواب دادن این گونه از طرهات از وظیفه و شئونات علماء خارج است ولی باز خودداری كردم برای معین نمودن كفر این قائل مجهول و معتقدین به این اعتقاد خود و قلم را به زحمت انداختیم و قبل از شروع در جواب این مقالات و تعیین كلمات كفرآمیز این قائل مجهول معلول ذكر مقدماتی لازم است مقدمه ی اولی چنان كه سابقا اشاره كرده ام انبیاء سلف غیر از حضرت آدم كه سابق بر او پیغمبری نبوده ظاهر اتمام پیغمبران سابق به ولاحق خبر آمدن و علامات و اسم و رسم بلكه وقایع واقعه آن زمان را بلكه بسیاری از اعمال او را با همت خود خبر می دانند برای این كه امتهای ایشان از اطاعت پیغمبر متمرد نشوند و سر نپیچد و خدای متعال برای این كه اسباب اشتباه كاری كه ممكن بود نشود به علاوه آن چه پیغمبران سابق با دست خود رساندیده اند معجزه را دلیل صدق و حجت قاطع عذر برای ایشان مقرر فرموده البته از این كه چون این مطلب مسلم و مبرهن شده بود كه پیغمبر باید معجزه داشته باشد از هر پیغمبری مطالبه معجزه می كردند و فات بدان كنت من الصادقین می گفتند مقصود این است كه معجزه داشتن پیغمبران مكمل و مصدق اخبار پیغمبران سابق به آمدن پیغمبر لاحق بود كه بعد از آمدن پیغمبر لاحق و اظهار معجز نمودن پیغمبری او مسلم می شد و البته بعد از آمدن پیغمبر خاتم دیگر معجزه مصدق مدعی نبوت یا امامت نخواهد بود به جهت این كه بعد از ماندن پیغمبر خاتم كه معنی خاتمیتش تمام كردن احكام ابدیت
و برای تصدیق خاتمیت معجزه باقیه معین می فرمایند كه هر كس بعد از زمان پیغمبر بیاید اگر بخواهد ادعاء نبوت نماید آن معجزه باقیه او را دلالت به حق و البته این نبی خاتم حیوة ظاهری او ابدی نیست ولی شریعتش باید ابدی باشد و الا خاتم نخواهد بود زیرا كه معنی خاتم این است كه حكمی باقی نیست كه نیامده باشد كه محتاج به پیغمبر باشد و این معنی خاتمیت اگر مدعی نبوت بعد از خاتم انبیاء پیدا شود او را تكذیب نمی كنند اگر چه معجزه هم داشته باشد زیرا كه خدای متعال به سبب فرستادن خاتم انبیاء معجزه را كه از برای قطع عذر حجت فرموده بود از اعتبار حجیت انداخته و بلا تشبیه مثل كسی است كه اعلان كند دیگر هرسندی كه به مهر من باشد قبول نخواهم كرد زیرا كه من قهر خود را شكسته ام یا این كه بگوید نشان سرهنگی من دیگر معتبر نیست زیرا كه منصب سرهنگی نمی دهم و البته این پیغمبر خاتم كه حیوة ظاهری او ابدی نیست پس خلیفه و جانشین از برای خود برای حفظ حوزه و رسانیدن احكام مردمان ایجاد نشده كه در زمان مستقبل خواهد آمد معین خواهد نمود آن خلیفه امام و پیشوای مردم خواهد بود و چون منصوص از طرف آن پیغمبر است در اثبات امامت خواجه به معجزه نیست می گویم امام نباید معجزه داشته باشد البته باید معجزه داشته باشد البته امام باید معجزه داشته باشد زیرا كه چون دارای مقام ولایت است البته معجزه دارد ولی دلیل اثبات امامت و ثبت امامت او معجزه نیست بلكه تعیین و تشخیص پیغمبر است پس هر كه را كه به اسم و رسم و حسب و نسب یا اشاره معین فرمود یا زیر بغلش را گرفت و بلند كرد
فرمود من كنت مولاه فهذا علی مولاه كانی در اثبات امامت و خلافت او هست اعم از این كه معجزه هم اظهار فرماید یا نفرماید علی الجمله مطابقه اسم و رسم و حسب و نسب آن شخص است كه با آن كس كه مدعی مقام خلافت و امامت می شود و شرط خلافت و امامت می شود و شرط خلافت و امامت داشتن او این است كه حركات و سكناتش مشابه آن باشد یعنی سیره او نشر احكام همان پیغمبر و تبعیت روش او نماید كه اگر معلوم شد كه شخص مدعی دارای این صفات است و انطباق اسم و رسم و حسب و نسب با آن كسی را كه پیغمبر معرفی فرموده او دیگر محتاج به آوردن معجزه ندارد و اگر برخلاف این باشد اگر صد هزار معجزه بیاورد و مردود است و مقبول نیست زیرا كه قبول این ادعا از مدعی مستلزم تكذیب پیغمبر خاتم بلكه خداوندی است كه اعلان خاتمیت پیغمبر خاتم را داده است و هر كس غیر این مطلب را معتقد باشد فاسد العقیدة و كافر است و به عبارة آخری جمع فاسد نمی شود بین این كه كسی آمدن خاتم پیغمبران را معتقد باشد و قبول كند قول كسی را كه یقین خلافت او از جانب آن پیغمبر معلوم العدم باشد و نبایستی كه به معجزه او بر تقدیر صدق وقوع زیر بار تبعیت او برود مقدمه ی ثانیه تمیز معجزه از شعبده و تروریستی و سحر و كهانت مشروط به امروی است یكی آن كه علمی را كه پیغمبر یا امام معجزه قرار می دهد از اموری باشد كه از مقوله و نمره او آن روز میان مردم شیوع ام داشته باشد
مانند سحر در زمان موسی و طبابت در زمتن عیسی و فصاحت و بلاغت در زمان ظهور خاتم انبیاء دیگر آن كه مقبول طباع عقلا باشد به این معنی كه برخلاف قوانین جاریه بین مردم نباشد مثلا تكلم به زبان عربی یا زبان های دیگر را اگر مشخص عجمی معجزه ی خود بدهد در صورتی معجزه است كه به تمام قواعد عربیت داد بیت معموله صحیح باشد كه از مشخص عجمی احاطه به آن ها خارق عادت باشد معجزه خواهد بود اما هرگاه كلماتی از عربی از شخص مدعی ظاهر شود كه به قوانین محاورات عربی غلط بوده باشد اگر چه لفظ عربی صورت باشد نمی توان او را معجزه قرار داد و دیگر آن كه داخل در طبیعیات كه قابل شدت و ضعف باشد ممكن باشد به ممارست عمل را از ضعف منتهی به شدت نمود و با علی درجه رسانید پس اگر از این قبیل باشد اگر چه در زمان ادعا و مدعی كسی آن عمل را مانند او نتوان نمود ولی چون امر طبیعی است كه به ممارست از ضعف به كمال شدت هم منتهی می شود پس نباید آن را معجزه قرار داد مقدمه ی ثالثه خبری را كه كسی از كسی می شنود و قبول می كند یكدفعه از روی حسن ظن به اخبارات مخبر است كه به امتحانات برای او صحت مظنه اش بحاصل شده و گاه می شود كه از روی خوش باوری خود شخص است كه ناشی از حمق می شود به مراتبه پس هر قدر عمقش بیشتر باشد خوش باوری و زودباوری او زیادتر خواهد بود ممكن نیست كه كسی با حسن ظن كه از روی تجربه داشته باشد و خودش هم فطن و زیرك باشد زود كلام كسی را باوراند و خبر او را صدا بداند مقدمه ی رابعه از آنجائی كه قوه شهویه كه در انسان برای
مصالح معینه خلاق متعال ودیعه نهاده در هر انسانی موجود است و هر یك فردی از افراد انسانی قوه ی ثبویه خود را كه اسباب محبت چیزی است غالبا در یك چیزی استعمال می كند و به درجه افراط می رسد كه هیچ امری از امور عقلائی خوب و مرغوب معادله با آن نمی كند مثلا كسی كه قوه شهویه اش او را محبور به جهت زنها می كند كارش به جائی می رسد كه تمام مالیه موروثی و تحصیلی خود را صرف زنها می كند و چنان می شود كه حرار و حلال را ملاحظه نمی كند بلكه كار به جایی رسد كه بی شوهر و با شوهر را ملاحظه نمی كند و ملاحظه خطا و ملا نمی كند حسنی این كه كسی حكایت كرد كه در بین صفا و مرده در موقع اعمال حج كه مردم مشغول سعی بودند شخصی از طایفه سودان چشمش به زنی افتاد و در میان مردم ضعیفه را انداخت و پیراهن او را كه مرسوم لباس عربی است كه زیر جامه نمی پوشند بالا زد و مشغول شد مردم هر قدر او را می زدند صرف نظر از شغل خود نمی كرد تا این كه از كار خود فارغ شد برخواست و رفت مقصود این است كه كمال توجه قوه شهویه به هر امری كه فرض شود از اكل و شرب و وقاع و لباس و ریاست و اشتهار چندان متعلق خودش را محبوب می نماید كه هیچ چیز مقابله با او نمی كند و خب الشی ء یعنی و بصم هم مفادش همین است ترك جان و ترك مال و آب را در ره محبوب اول منزل است هم فلسفه اش همین است بنابراین ممكن است كسی نظر به حب ریاست و سلطنت خودش را به مقدماتی كه كمانش این است كه نتواند خود را به محبوبش برساند و احتمال خطر هم می دهد ولی از بس میل به حصول آن دارد در
پیش خود خیال می كند ما داخل این امر می شویم اگر مقدمات نتیجه مطلوب داد كه به مقصود رسیدیم و اگر منتهی به هلاكت هم بشود چون زندگی بدون سلطنت و ریاست كلیه زندگی نیست پس هلاكت هم اسباب آسایش از زندگی به ذلت رغبتی است و جنگ جوئی سلطانی برای متصرف شدن قلمرو سلطان دیگر را نیز فلسفه اش محبت رسیدن به مقام شاهنشاهی است كه فی الحقیقة مقدار سلطنت خود را چیزی به شمار نمی آورد بلی ممكن است جهاد فی سبیل الله از برای نفوس قدسیه طالبین مرضات الهیه ولی طی آن مقام از برای هر كس ممكن نیست و این حب ریاست و سلطنت از حیثیت ترتیب مقدمات بر دو قسم است یعنی اشخاصی هستند كه تحصیل مقامات ریاست را به عنوان دیانت می كنند زیرا كه دیده و شنیده اند كه بعضی انبیاء به مقام ریاست از طریق دیانت رسیده و بعضی دیگر تحصیل این مقام را به غیر عنوان دیانت و تدین از فنونات می كنند حتی یاغی گری بر سلطان وقت هر كس آن را قبیل قسم دوم باشد جون در نزد غالب مردم پست تر است از كسی كه به عنوان تدین و ریاست و سلطنت داشته باشد این است كه اشخاصی كه به یك وسیله نتوانند خود را به ریاست به عنوان دیانت برسانند اقدام به این امر خواهند نمود و از این بابت بود اظهار نبوت بعض سنبیان كه در هر عصری بوده اند بلكه از همین قبیل است متلبس شدن بعض به لباس علماء و مشی نمودن به مشای ایشان كه احترام ایشان به عنوان دیانت مانند علماء شود و بالاتر از این دو طایفه در مقام حب ریاست كسانی هستند كه به عنوان دیانت
ریاست تحصیل می كنند و ضمنا محبت آن ها به سوی سلطنت ملكی هم میراث می كند و داخل در آن رشته هم می شوند و اعمال مقدمات هم می كنند ماه ببینی بخت با ایشان چه كند و امر آن ها به كجا منجر شود چنان كه در این زمان هم از حال بعض آقایان عصر مشاهده این حال شده و قرائن بسیار كه دلالت بر این مقصود داشته مشاهده شد مقدمه ی خامسه بعض از اشخاص فطن زرنگ كه اقدام به امر بزرگی می كنند و می بینند دخول در آن كار خطرهای بزرگ دارد یك كسی را كه فی الجمله استعدادی دارد الت دست قرار می دهند و مقاصد خودشان را به توسط دخول آن شخص در كار خاصل می كنند كه اگر توجه خطرات شده دور از خطر باشند و خطر متوجه به متبوع شود نه تابع و اگر نقصانی در استعداد او ببینند محرمانه تقویتش می كنند كه بتوانند به مقاصد خود برسند و بسا باشد كه این بیچاره عدول از اظهارات خود می كند ولی او را نمی گذارند كه از میدان بیرون برود و بسا باشد كه آب رنگی برای اظهارات او نیست آب رنگ برای مهیا می كنند مقدمه سادسه همان طور كه اقرار ضمنی بدین شرعا ضمان آوراست پس اگر مدعی شود بر كسی كه مبلغ فلان از شما طلبكارم مدعی علیه جواب بگوید كه رد كرده ام اقرار به اصل طلب ضمنا نمی شده است و دعوی منقلب می شود و همین قسم اگر كلمه بگوید كه آن كلمه كفر نباشد ولی مستلزم كلمه باشد كه آن كلمه كفر باشد مانند این كه كسی بگوید من احكامی از جانب خدا آورده ام كه این كلمه به ظاهره كفر نیست ولی مستلزم انكار خاتمیت
پیغمبر خاتم و ابدی بودن احكام او است و آن مستلزم تكذیب نبی است و موجب ارتداد و كفر است بعد از تمهید این مقدمات شروع در اصل مقصود می نمایم و می گویم اولا باقر از حمد این قائل شخص میرزا علی محمد مدعی معجزه غیر بیان و تندنویسی نداشت این معجزات كه از برای او شنیده و باور كرده و قسم یاد می كنی كه مردمان موثق در سستی بودند و جعلیات خودت هم نیست با این كه می دانم هیچ قسمی حتی به قسم حضرت باب هم معتقد نیستی ناشی از خودش باوری است كه منشاء آن حسن ظن به مجز است با علی درجه حماقت كه از حسن ظن به تجربه باشد حسن ظن به كسی كجا برابری می كند با این كه خود مدعی منكر اعجاز باشد و به جز بیان معجزه داشتن را از خود نفی می كند كسی برای او معجزه قائل شود این كلام خود میرزا علی محمد است كه خودت هم آن را نوشته و دلیل دیگر قرائن كذب آن ها است كه ضمنا اشاره به آن ها خواهم كرد مقصود این است كه این اخبار تو به معجزات میرزا علی محمد چون هستند به خوش باوری حاصل از اعلی درجات حمق است نباید هیچ عاقلی این مقالات را حمل بر غیر از هذیان و مزخرف به آنی نماید و ثانیا بر فرض كه این كه این امور واقع شده باشد یا این كه كذب تمام آن ها را به ثبوت می رسانم و یك دلیلی بر كذب این ها گفتن خود میرزا علی محمد است كه جز تندنویسی از چیزی ندارم و دلیل دیگر این كه اگر معجزه داشت می خواست در موقع كه ولی عهد با او عهد كرد كه اگر تو معجزه ی صحیحی آوردی من ایمان به تو می آورم و از جای خود بر می خیزم به جای تو ننشینم و تو را به جای خود می نشانم چرا اظهار عجز كرد چرا یك معجزه نیاورد كه خود و جمعی از نفوس
بشر را از كشتن برهاند باز می گویم این معجزات را كه اظهار می گردد حتی تندنویسی و بیان را كه مدعی بود كه معجزه است و نامربوط می گفت برای چه اظهار می كرد اگر برای اثبات امامت و خلافت از آن حضرت بود اولا چرا دروغ گفت كه گفت من نائب خاصم و بعد گفت من خود مهدی هستم و لابد یكی از این دو در دعنت ثانیا به مقتضای مقدمه اولی اثبات امامت و خلافت بودن مدعی با شخص منصوص از پیغمبر از حیث اسم و رسم و نسب و حسب می خواهد معجزه لازم نیست پس اگر مدعی انطباق بود انطباق با دعائی كه نمی شود باید محمد بن الحسن باشد باید در مكه ظهور كند باید عیسی پشت سرش نماز بخواند باید قرآن جمع شده به خط سید اولیا را بیاورد باید نشر احكام قرآن را بدهد باید زمین را پر از عدل و قسط كند باید سلطنت او هفتاد سال طول بكشد وقتی كه این امور نباشد پس چگونه مردم او را مهدی و قائم ال محمد بدانند و بخوانند و اگر خود مذعن بعدم انطباق یا منصوص از پیغمبر است پس معجزه آوردن برای چه چیز است علی الجمله این اظهار معجزه اگر مقرون باظهار نبوت باشد كه مرتد و كافر است و اگر مقرون با دعاء نائب خاص بودن است بالا جماع و الضرورة دروغ گو است و دعوی او مردود است و به معجزه هم این دعوی او قبول نمی شود اگر مدعی مهدویت است به این كه خود را بدعوی نیابت تكذیب نموده با معلوم شدن عدم انطباق می كند با منصوص پیغمبر اگر دعوی انطباق می كند دیوانه و سفیه است و اگر مذعن بعدم انطباق است چون خلیفه باید منصوص باشد و این شخص منطبق با منصوص نیست
اظهاراتش را باید حمل بر جنون و سفاهت نمود و اگر بگوید من معجزه دارم و اجراء معجزه برید كاذب قبیح است پس كلام و ادعایش راست و صحیح است و به عبارت اخری اگر بگوید هذاالعمل اعجاز و كل عمل یكون اعجاز افمظهره صادق پس نتیجه می دهد هذاالعمل مظهره صادق جواب این است كه گفته شود این ترتیب مقدمات اولی از عكس نیست باینكه بگوئیم هذا المدعی كاذب لعدم مطابقة دعواه لما یحب مطابقته له و كل كاذب عمله غیر معجز فهذا المدعی عمله غیر معجز یعنی هر چه اظهار معجز نماید چون دروغ او معلوم است كشف می كند كه عمل او معجزه نیست بر حسب این تردید و نتیجه و آن كه مشروحا دانستی باید حكم بتی قطعی كرد كه میرزا علی محمد اگر مدعی نبوت است چنان چه احكام معروفه او دلیل است بر این ادعاء اگر چه بلفظ نگفته باشد كافر است و اگر مدعی مهدویت باشد دروغ گو و یا دیوانه و یا سفیه است و هم چنین است حكم این قائل مجهول با این قسمتهائی كه اولا یاد نموده بعلاوه این كه معتقد به هیچ قسمی نیست حتی خاك پای مبارك آن حضرت متدین بدین بابیه هم نیست زیرا كه اگر متدین باین دین بود بعض بیان می بایست اینها را حجت برای اثبات مدعای خود قرار دهد و نباید كه مخالفت او امر او نماید مگر نه این است كه میرزا علی محمد در بیان در باب الثانیة من الواحد السادس می گوید من استدلال بغیر كتاب الله و آیات البیان و عجز الكل عن الاتیان بمثلها فلا دلیل له و من یروی معجز بغیرها فلا حجة له و من یدعی الایات فلا یتعرضه احد و لابد ان
بفران ذلك البیان فی كل تسعة عشرة یوما مرة واحدة و یتفكرن فیما نزل فیه باللیل و النهار باید قائل گفت كه تو كه نوشته خود آن حضرت چیزی را به غیر از بیان حجت قرار نداد معلوم می شود كه بیان را دیده پس چرا مخالفت آن كرده و اگر دیده و ملتفت نشده معلوم می شود فكر نكرده در آیات پس باز مخالفت كرده و قول متبوع خودت را متبع ندانسته و اگر بگوئی آن معجزات را حجت قرار نمی دهم با این كه مخالفت و دعوای سابق تست كه می گفتی بیان معجزات او را خواهم نمود كه ظاهرش این است كه برای اثبات مدعای خود این معجزات را نقل می كنی باو می گویم پس ذكر این ها عبث و لغو خواهد بود مگر این كه بگوید نقل كرده ام كه افتضاح خود و میرزا علی محمد را محقق و مدلل نمایم و انصاف این است كه میرزا علی محمد كه نفی معجزه نموده است در این خصوص اتفاقا كارش عقلانی بود زیرا كه اگر می گفت معجزه دارم هر كسی را كه برای ملاقات او می آید از او معجزه درخواست می نمود چون چیزی نداشت از ابتداء خود را آسوده كرد و معجزه تمام انبیاء را هم انكار یا تاویل نمود فقط كتاب داشتن را دلیل قرار داد ولی باز غفلت نمود از این كه كتاب خودش كه بیان باشد نمی بایست دلیل قرار دهد زیرا كه اگر رسول است مكه كریمه ی و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه تكذیب می كند او را زیرا كه به قول او و مریدانش بیان عربی است و او عجمی بوده و پس نباید دلیل رسالت او باشد با این كه دعوی رسالت كردن بعد از آمدن حضرت ختمی مرتبت كفر است كه سابقا
ذكر كردیم و اگر بیشتر می كند و بگوید این به نفس ادعاء میرزا علی محمد رسوخ شد كفر خود را ظاهر نموده و اگر مهدی و قائم آل محمد است كه كتابی جز قرآن ندارد و نخواهد آورد و تنددستی در كتابت را هم كه این قائل مكرر روزی دو هزار بیت گفته و خود میرزا علی محمد مدعی یك هزار بوده سابقا گفته كه كلامی است بی امتحان كجا كسی مواظب شده است كه معلوم شود كه هزار بیت كتابت را چه قدر از زمان می كشد و بر تقدیر صحت هم از امور طبیعیه قابل شدت و ضعف است كه بما دست از ضعف منتهی به شدت می شود و در مقدمه گفته شد كه باید معجزه امری باشد كه مناسب عادیات عصر باشد و از تمام بالاتر برود كه خرق آن عادیات نماید دیگر آن كه از امور طبیعیه قابل برای شدت و ضعف نباشد و این امر كه تندی كتابت باشد بعلاوه این كه صفتی است قابل شدت و ضعف و امر معتاد زمان نبوده كه مردم مهارت در آن داشته باشند كه تندی كتابت كردن او خارق عادت باشد و مكرر گرفته ایم كه تندنویسی صنعتی است كه شاید در مقام تكمیل آن برآیند و به مقام بلند ارجمندش برسانند چنان كه سابقا از روزنامه ستاره نقل تندنویسی شخص پاریسی را اشاره نمودم و تندنویسی بالاتر از صنعت شعر گوئی نیست كه فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی تكمیل نموده اند و شاید كسی مانند آن ها شعر نگوید مع ذلك نمی شود و آن ها را معجز قرار داد علی الجمله این قائل را در تمام مواضع این كتاب كه كتاب او را معجزه قرار می دهد دو هزار بیت می نویسد و
حال آن كه خود میرزا علی محمد مدعی نوشتن هزار بیت بوده پس به نوشتن دو هزار بیت تكذیب متبوع متبوع و مولای خود را نموده است در صورتی كه محتمل است خود میرزا علی محمد نیز دروغ گفته باشد به جهت این كه كسی امتحان نكرده است كه به بیند او دو هزار بیت در چند ساعت نوشته بلی ممكن است كه در طرف نیم ساعت كتابتی كرده باشد و از قیاس بان زمان باقی را فرض نموده باشند و حساب را بالغ به یك هزار یا دو هزار بیت نموده باشند و سابقا گفتیم این قیاس هم محتمل است خطا باشد بلكه می توان كفت یقینا خطا است زیرا كه هیچ كاتبی ساعت اول نوشتش با ساعت بعدش مطابقه ندارد بلكه هر عملی كه موجب خستگی باشد تفاوت در ساعاتش قطعی خواهد بود و اما آن چه نسبت به منوچهر خان این قائل غافل داده است دلیل كذب و دروغ بودنش را هم نوشته است و آن مطلب كه دلیل كذب این واقعه است این است كه اخبار به موت كسی را هیچ عاقلی صراحة نمی كند فضلا از این كه وقت را معین كند و بگوید سه روز دیگر تو میمیری كه اگه این قضیه راست باشد معلوم بشود كه این مرد دیوانه بوده طبیب حاذق عاقل به شخص محتضر كه تا ساعت دیگر نمی آیند وعده و نوید بهبودی می دهد دیگر دلیل كذب این واقعه اظهار منوچهر خان است كه بر حسب گفته این قائل اقرار و اعتراف به مراتب دعوت او نمود باید از این قائل پرسید كه منوچهر خان از كجا و به چه دلیل اظهارات و مراتب دعوت او را حق دانست و این اقرار و اعتراف بعد از
این بود كه او را جلب باصفهان نمود یا موقعی بود كه هنوز در شیراز بود چرا او را باجبار و مجبوریت باصفهان آورد و اگر بعد از ورود به اصفهان بود با این اظهار كه شش ماه می توانم با محمد شاه بجنگم و خبر دادن به این كه بیش از سه روز در دنیا نخواهید ماند چگونه اقرار داشت و به حمایت می خواست كه با محمد شاه بجنگند چگونه شد كه بحمایت او كاری نكرد كه او را به طهران و تبریز نبرند كه نشود آن چه شد كسی كه صاحب قدرت جنگ با محمد شاه بود و سه روز بعد هم می مرد چه ترس داشت از این كه فورا میرزا علی محمد را بسر حد روم و دولت عثمانی بفرستد كه دولت ایران بر او ظفر نیابد چرا در مقام ارادت و اعترافات به مراتب دعاوی او او را به تبریز فرستاد كه عاقبتش به رفتن تبریز وقایع تبریز منتهی شود مقصود این است كه با این همه شواهد و قراین كذب خیلی خوش باوری از روی حماقت می خواهد كه این مطالب را احتمال صدق و راستی بدهد فضلا از این كه قبول نماید بلی چیزی كه بر حسب تصدیق مورخین بیغرض مانند دكتر زعیم الدوله صاحب كتاب مفتاح باب الابواب و غیره راجع به مكالمات میرزا علی محمد در اصفهان در مجلس معتمدالدوله نوشته و ضبط نموده اند این است كه معتمدالدوله محفل ترتیب داد و علماء را بان مجلس و محفل دعوت نمود كه مقام علم و فضل و دانش او را امتحان نمایند میرزا علی محمد بعد از ورود صدر مجلس را اشغال نمود و ابتداء آقا محمدمهدی پسر مرحوم حاج محمدابراهیم كلباسی اعلی الله مقامها شروع به سخن نمود و فرمود كه جماعت متشرقه از دو طایفه خارج نیستند مجتهد و مقلد شما مجتهدید یا مقلد جواب
گفت من تقلید نكرده ام و عمل بظن و رأی را حرام می دانم آقا محمد مهدی فرمود الیوم كه باب علم مسدود است تو از كجا علم باحكام تحصیل می كنی جواب گفت تو را مقام طفل ابجد خوان است و مرا مقام ذكر و فئواد است تو را نمی رسد كه از آن چه ندانی سخن بگوئی نواده ی مرحوم آخوند ملا علی نوری حكمی خلف مرحوم میرزا حسن كه مانند جدش در فن حكمت ید طولای و مهارت تامه داشت فرمود كه در اصطلاح حكماء ذكر و فؤاد اسم مقامی است كه هر كس دارای آن مقام باشد احاطه بر تمام اشیاء خواهد داشت و هیچ چیزی بر او مخفی نمی ماند و چیزی بر او غائب نمی شود آیا شما را چنین مقامی حاصل است میرزا علی محمد گفت بلی هر چیز می خواهید از من بپرسید آقا میرزا حسن سه مسئله از او سؤال كرد اول : سر طی الارض دوم : سر مهمانی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در یكشب در چهل خانه سیم : سرعت سیر آسمان در زمان سلطان جایر جواب این ها را بگویم یا بنویسم اقا میرزا حسن گفت برای شما هر كدام را اقتضا نماید معمول بدارید میرزا علی محمد شروع به نوشتن كرد تا آخر مجلس چند سطر نوشت وقتی كه گرفتند دیدند مناجاتی كه ابدا ربط به موضوع ندارد و مربوط به سؤالهای آقا میرزا حسن نیست نوشته بی دانشی بلكه سفاهت او بر معتمدالدوله و اهل مجلس معلوم شد و هر گاه این قائل كه ناقل معجزات است بخواهد این خطبه نویسی او را در جواب سه مسئله معجزه قرار دهد از بی شرمی او دور نیست و یكی از فضلاء اصفهان نقل كرده است كه در موقعی كه میرزا علی محمد را به اصفهان آوردند.
من برای فهمیدن خیالات و ادعای او با او آشنائی كردم روزی كه معین شده بود كه شبش در مجلس معتمدالدولة حاضر شود به من گفت من از مسائل حكمت چیزی نمی دانم از رؤس مسائل حكمت به من مسائلی تعلیم كن كه از گفتگوی در حكمت عاجز نمانم لهذا فهمیدم كه این مرد دیوانه و سفیه است و معلوماتی ندارد كرامت دیگر ایشان كه یقینی است این بود كه وعده می داد كه امسال به مكه می روم و در آن جا شروع به دعوت می كنم اتفاقا آن سال رفتن حاج ممنوع شد گفتند چرا مشرف نشدی جواب گفت بدا حاصل شد و كرامات دیگر ایشان در سال رفتنش به مكه كه بعض از محترمین و ثفات نقل كردند این است كه گفت در راه مكه با میرزا علی محمد بودم شبی را در چادر خوابیده بودیم دیدیم میرزا علی محمد خوابیده و آفتاب هم طلوع نمود بیدارش كردم و گفتم آفتاب زده است برخیز نماز بخوان همین كه برخواست در گوشه چادر مشغول او راد شد و غلام خود مبارك را صدا زد و گفت حی بالماء كرامتش این بود كه این قدر نتوانست خودداری كند كه از خیمه بیرون برود و مجلس خود را ملوث ننماید به جای این كه مدفوع امام را زمین بلع می كند كه كسی آن را نه بیند این بیچاره مجلس خود را ملوث نموده كرامت دیگر كه از میرزا علی محمد صادر شده این است كه یكی از علماء از او سؤال كرده است سر این كه در موقع گرفتن آفتاب كاغذی را سوراخ می كنند و در مقابل آفتاب نگاه می دارند عكس آفتاب از سوراخ مدوز كاغد بر زمین می افتد هر گاه ثلث گرفته باشد در عكس كه روی زمین است معلوم است كه ثلث گرفته
است باربع و هر گاه ربع گرفته باشد نیز معلوم می شود و قس علی ذلك ما فی الكسورا تتمه جواب گفت اما الثلث و الربع فقی اسمی یعنی اسم من علی محمد است از این قبیل كرامت از او بسیار نقل شده است برای نمونه این چند فقره را نقل كرده ام كه این ناقل خودش باور شاید این ها را هم باور كند و اما این گونه بنویسد میرزا علی شنید كه شیخ صاحب جواهر می خواهد به منزل او برود گفت من نمی مانم میل ندارم ایشان را ملاقات نمایم و از مجلس با بعضی بر خواست هنوز از پله ها پائین نرفته بودند صاحب جواهر صعود نمود و ایشان را ندید اولا این قضیه از چند جهت شاید كذب دارد یكی این كه ریاست صاحب جواهر چندان او را گرفتار داشت كه فرصت گرفتاری بامورات عادیه خود به طریق معمول متعارفه نداشت ثانیا اگر اقدام صاحب جواهر بر دیدن میرزا علی محمد برای استفاده از او بود در زمانی كه هنوز اظهارات او معلوم نبود كه او را قابل استفاده نمی دانستند و اگر زمانی بود كه بعد از اظهارات او بوده بطریق اولی به مناسبتی اقدام به چنین عملی نماید زیرا كه از ابتداء اظهار میرزا علی محمد عقلا حكم بسفاهت و مخبط بودن او نموده بودند و مسموع تمام مردم شده بود مثل شیخ صاحب جواهر كسی ریاست و نیابت عامه او بر تمام شیعیان اثنا عشری واضح و محقق بود بدیدن شخص سفیه و مخبط و یا متهم باین دو نخواهد آمد و اتقوا من مواضع التهم را منظور می دارد و بر تقدیری كه بنای او بر تدفیق و تحقیق هم بوده باشد اقلا از صد نفر مجتهد معلم كه در پای درس و منبر او حاضر نبود كسی را می فرستاد كه تحقیق امر نماید و این قائل غافل ملتفت نیست
كه نقل این كرامت و فرض صدق دلیل واضح بر دیوانگی میرزا علی محمد می شود به جهت این كه مثل شیخ كسی را بگوید میل به ملاقاتش ندارم از دیوانه هم بالاتر است سزاوار این بود كه او در منزل بماند و به كمال ادب از او پذیرائی نماید كه او را مجذوب خود كند و بجذب نمودن همین یكنفر زیاده صعد كرد و مرید پیدا كند با این كه بر تقدیری كه تمام این ها راست باشد ندیدن دو نفر یكدیگر را در یك معبری كرامت و معجزه محسوب نمی شود ای بسا مردم كه از كثرت گرفتاری و پریشانی حواس از یكمبری می گذرند و یكدیگر را نمی بینند اگر می خواست میرزا علی محمد اظهار معجزه نماید خوب بود در وقت ورود شیخ كاری كند كه شیخ با این كه او در مجلس نشسته است او را نبیند اگر چه آن هم باز معجزه نیست و به داشتن سرمه ی حفا و یا این كه در میان جمعیت چون اشخاص مجهول بوده اند شیخ او را نشناخته باشد و اما قضیه متعلق به مجلس سید محمد علی در كربلا كه این قائل می نویسد قبل از اظهار امرش می باشد و هفت نفر بایشان دست ارادت داده بودند و سید محمدعلی برای شكستن صورت و سیرت آن حضرت او را هم به مجلس دعوت نموده بود خیلی عجب است كه این قائل غافل از طرفی سید محمدعلی را معاند و حاسد نسبت به میرزا علی محمد می داند و از طرفی می گوید او را در مجلس خود برای شكستن صورت و سیرت او دعوت نموده بود و از طرفی می نویسد ایشان در گوشه ی مهتابی مشغول نماز بودند شواهد كذب این قضیه را ابدا ملتفت نیست یكی از شواهد این است كه شخص صاحب كرامت كه مائده آسمانی كه پلو كرم باشد می تواند حاضر كند اگر می دانست سید محمدعلی برای شكستن صورت و
سیرت میرزا علی محمد او را دعوت نموده بود چرا باید قبول كند كه به آن مجلس برود كه خودش را در محل شناعت و فضاحت در آورد و اگر این مطلب را نمی دانست بسیار بیشعور بود به جهت این كه آثار بغض و عداوت و حسادت هر كسی بر طرفش واضح است و القلب یهدی الی القلب هم شاهد این مدعی است و البته كسی كه این قدر بی شعور باشد كه دوست از دشمن نشناسد چگونه قابلیت مقام بلند ارجمند خواهد داشت دیگر آن كه از گوشه مهتابی مشغول نماز بودن چنین استفاده می شود كه ایشان خود را از مجلس خارج نموده بودند كسی را كه به مجلس دعوت می كنند اگر مناسب خود نمی داند حاضر نمی شود نه این كه حاضر می شود ولی از اهل مجلس كناره می كند دیگر آن كه احضار عمل . . . است كه میرزا علی محمد سید محمدعلی كه مرد فاضل جلیلی بود چرا باید چنین عملی كند و جوان خوشگل احضار نماید بلكه حسادت از مرد عالم فاضل نسبت به كسی كه مردم احترامش می كنند بسیار بعید و بی مناسبت به نظر می آید خصوصا بر حسب گفته این قایل هفت نفر اعتقاد باو پیدا كرده بودند اعتقاد هفت نفر قابل حسادت نیست شاهد كذب دیگر این كه این جوان بعد از هوش آمدن و گفتن این كه دلم ضعف می رود و چیزی بدهید بخورم در منزل سید محمدعلی چیزی خوراكی هیچ موجود نبود كه محتاج بآمدن دوری پلو از غیب بشوند اگر بگویند كه سید محمدعلی چون احضار این جوان كرد میرزا علی محمد هم خواست كه در مقابل عمل او عملی كرده باشد جواب این است كه
پس شاید كه عملی هم مانند این كه احضار بگذاردن نعل محكوك در آتش محقق می شود عمل میرزا علی محمد هم هستند به یك كاری بوده كه حضرات ملتفت آن نباشند و داستان برون دوری در كنار جای نماز و مفقود شدن و مقاله این كه چه شده هم سخن بی مغزی است زیرا كه یك چنین دوری كشكولی خوبی را در صورتی كه كسی مطالبه آن نكرده نباید ببرند كنار جای نماز بگذارند تا سخن های كذا و كذا گفته شود اگر سید محمدعلی دوری را نگاه می داشت یا برای او می ماند و یا این كه هر كس پلو را آورده بود خودش دوری را در هر كجا كه بود مستقلا می آمد و می برد و عجب این است كه این قائل می نویسد سید محمدعلی یا این كه معاند بود و تبری از او می كرد این دو كرامت را از او نقل نموده وجه تعجب این است كه اگر كسی معاند و متبری باشد و خودش برای مردم به عنوان كرامت نقل كند مردم خواهند گفت احمق تو كه او را صاحب كرامت می دانی چرا با او معانده داری و از او تبری می كنی و اگر كرامت نمی دانی این كارهای او را شعبده یا سحر می دانی نقل كردن ندارد خیلی از مردم می توانند به سحر شعبده بسیار كارها بكنند و چندان اهمیت ندارد اما داستان دیدن مادر میرزا علی محمد روی او در حالتی كه نماز می كرد كه مثل خورشید روشنائی دارد كه معاندی از اهل شیراز این مطلب را نقل می كند اولا از این قائل باید پرسید كه معاند از اهل شیراز با معاند خودش چگونه می شود این قضیه را نقل كند مگر به عنوان مسخره مادر و پسر و گرانه این طور باشد
كه مادر میرزا علی محمد این مطلب را اظهار كرده باشد مرد مغاند از كجا دیده بود كه روی او برای مادرش چنین نمایش داشت دیگر آن كه كسی كه مقام بلند ارجمند را دارا باشد مادام كه باشد طفل او در شكم مادر است آثار بزرگواری از او ظاهر است بلكه الایش كثافات تولد را ندارد ختنه كرده و ناف بریده به دنیا می آید و در عوالم طفولیت كارهای شایسته چندان از او صادر می شود كه معلوم است كه صاحب مقامات عالیه است اگر میرزا علی محمد صاحب مقامی بوده بایستی مادرش زودتر بهتر از همه كس بداند گمانم این است كه همان طور كه می گویند جعل به بچه اش می گوید قربان دست و پای بلوریت بروم مادر میرزا علی محمد صورت سیاه شده از آفتاب در بوشهر كه بر او تابش داشت صورت او را مثل خورشید دیده بود اگر نه چنین باشد چرا هیچ وقت هیچ كس صورت او را مانند خورشید ندیده و چرا خود مادرش در وقت دیگر اگر چه در موقع نماز بوده چرا او را به این صورت ندیده دیگر فریاد دینم از دست رفت معنیش این است كه دین صحیح كه داشتم این وضع صورت پسرم به شك انداخت و باید من شك در دینم كنم و حاصل این سخن این است كه پسرم اسباب شك در دین و گمراهی فراهم می نماید در حالتی كه هیچ معلوماتی و مقامی ندارد و بنابراین باید گفت كه قول این قائل كه می گوید مادرش از آن شب به او ایمان آورده سخن غلطی است و اقرار
بما در میرزا علی محمد بسته است اما قضیه داستان دیدن سلیمان خان علی الارض از میرزا علی محمد هم خیلی تعجب آور است كه این قائل به این كه نقل كرده كه میرزا علی محمد غیر از بیان خود معجزه ی قائل نبوده و اگر چنین معجزه داشت پس چرا این راه اظهار نمی كرد كه در هر روزی جمعی به او ایمان بیاورند و این داستان طی الارض اگر از كربلا به مكه رفته بود چرا اهل مكه یعنی حاجیها او را ندیدند كه ایمان باو بیاورند بالاتر از این عرض كنم اگر او صاحب طی الارض بود خودش می خواست اظهار امر خود در شیراز بكند بطی الارض خود را به مكه برساند و اظهار مطلب كند چرا بعد از وعده دادن به مردم و تخلف شدن گفت بدا حاصل شد و بالاتر از این كه اگر طی الارض داشته باشد باید در وقتی كه از دار افتاد و فرار كرد بطی الارض از تبریز به شیراز برود كه كشته نشود و جواب این كه سلیمان خان چیزها مشاهده كرده بود كه وقتی كه شبها به آخر رسیده بود و بدن او می سوخت اشعار شوق و عشق می خواند بعد از این مذكور خواهم نمود و اما داستان سید یحیی دارابی كه جهت ارادتش را طلا شدن مجموعه ی مس بزدن ذغال بر آن اگر جعل این قائل نباشد چه ضرر دارد كه جعل خود سید با یحیی البته هر كس براهی برود و طریقه پیشه كند اگر وجهش را از او سؤال كنند البته یكوجهی راست یا دروغ معقول و یا غیر معقول برایش میسر شد و یكی از شواهد كذب این مسئله قطع نظر از كلمات فرنكیها كه ترا كیست شیمیائی را بانتهاء رسانیده اند و منكر وجود اكسیر شده اند و البته بر وجه طبیعی
ممكن نیست قلب ماهیت این است كه كسی كه بدون كوره و آتش و سرع انبیق بزدن ذغال به مس آن را طلا می كند محتاج بزدن ذغال بلكه بزدن هیچ چیزی نیست بلكه كسانی هستند كه خاك را به نظر كیمیا می كنند ثانیا هر گاه میرزا علی محمد دارای چنین صفتی و كرامتی با معجزه ی بود پس چرا در بیانش می گوید قول بابست قل ولتمكن ما یقولن الا عجمیون فی اسم سعدو الدیان فان هذا مما انتم به الذهب تشهدون قل له ورق قدر ذلك الخاتم بل اصفر علیه حیوان صفر ممروان ذلك الحیوان اكبر مما یخلق من ذلك الورق فی الجبال انتم تشهدون قل ان شجرة خفیف خفیف و ان ورقة بترق و تصینی ء و انتم لا تاكلون و انا قد شهدنا فی جبال ارض الفأ اكثر مما قد شهدنا فی تلك الجبال انتم سبعین یوما بعد كل یوم تورون كمال ذلك فی الورق تشهدون اذا لم یختلف الشتاء والصیف و الا انتم بما یختلفان تشهدون و انا میزانا اخرجین ما یدخذر الشعیر عن الارض ذلك جین ما یكمل ذلك الورق فی الجنات مثل الجبال انتم تشهدون ولكن ما یكن فی الجیل لما لم یرب بالماء یخرج بقوة ما قد خلق الله فیها انتم الاثر اقرب عما یخرج فی الجنات تشهدون قل لا یاكله الحیوان و لكن یطوفن فی حوله عباد مكرمون قل ان المیزان اذا یمسه من یعدل اسمه عدو الملیك یبدل لونه بلون خفیف و ان یكن فی شمسی تری اللون صفراء و ان یكن من قمری تری اللون بیضاء قل كل من عند الله و كل
بامر الله قائمون و ان كینونته تبدل بالذهب لو تتضعن فیه بان یتمتنه و تجعلنه یقوقونه فی ابداءكم و یضاعف ما تالذذون به فی اجسادكم انتم فی ذلك الجوهر تنضعون و ملك الله یتعمرون و لتؤتون ادلاء الله فان هذا من فضل الله علی الذین هم اوتوا ذلك العلم و هم بامر الله یكتمون و لا یعلمون الا الذین یحفظون ذلك و هم بامر الله یسلكون تا اینجا كه می گوید افلا تنظرون فی كتاب الله حین ما نزل الله البیان قد حفظ فی الواح المثبتة و الذین هم شهداء علیه هم بما فیها یؤمنون و یوقنون و یتبعون ما نزل الله فیها و هم الی یوم یظهره الله لمتبعون فلتستعلمن كل علم من علم البیان فان فیه تفضیل كل شی ء ان انتم فیه تتفكرون ان یا ذلك الاسم فقد عرض علی الله ربك من قد اخذ عنه عدد المتین لیعلمن ذلك العلم و استبقی عنده اجراء ذریة الحسین مالكها بان فیها اجزاء ذهبیة فاستظهر هذا من عنده فانا قد جعلناك علیه حفیظا ولكن علی ما احتجب قد صنع فیه دلیل ان لا یتق فیه اجزاء الذهب فلتسكین مالكه بما قد اتیناك علما ان تكن فی الاجزاء الذی قد بقیت عنده مالكها فی الاجراء من الاجزاء الذهب مستخرحبینه حین ما تجعلن فوق النار و انه لم یمیت ابدا و ان لم تكن فی الاجزاء اجزاء الذهب یظهر حین ما یقع علی النار هذا ما نزل فی الكتاب من عند الله المهیمن المتعال خیلی عجب است كه میرزا علی محمد كه باین آیات
بیان اكبر را مفضلا ذكر كرده است اهل فضل از جماعت بابیه بلكه غیر بابیه از بهائیه و ازلیه و غیر هم بلكه تمام اهل علم فهم آیات بیان داشته باشند چرا بفقر وفاقه زندگی می كنند چرا خودشان مشغول كیمیاگری و اكسیرسازی نمی شوند مردمی كه مقام امامت و مهدویت ندارند در عمل اكسیر و كیمیا اگر چیزی برمز نوشته اند بعض مردم از آن ها استفاده تركیب بعض فلزات می كنند كه باز صورت سازی می شود كدام بابی و بهائی از روی این آیات اكسیریه توانسته عقد زیبق كند با نقره و طلای تركیبی كه به چكش و قال هم نیاید توانسته بسازد علی الجمله حاجی سید یحیی دارابی كه بفرمایش میرزا علی محمد ذغال به مجموعه مس زد طلا شد می خواست وقتی كه می خواستند او را بكشند اظهار كند كه من علم كیمیا دارم مردم او را با كمال احترام نگاه می داشتند كه از او بیاموزند اگر بگوئی كه خودش علم كیمیا نداشت می گوئیم چرا از آیات است اكسیریه بیان استفاده این معنی علم نكرد علی الجمله این كرامات و معجزات كه این قائل مجهول معلول نقل می كند خصوصا این كرامت كه بر حسب بودن آن در بیان كه كرامت و معجزه ی باقیه اسد دلیل واضح بر خوش باوری او است از روی كمال حمق و سفاهت و بیشعوری اما این كه می نویسد ملاحسین بشرویه قائم خراسان و طبرستان تا آخر آن چه از او این قائل نقل كرده اولا همان احتمال كه این قائل این كلمات را خودش جعل كرده باشد اگر چه ابتدا خیلی قسم
یاد نمود موجود است و ثانیا گفتیم هر كس كه دست ارادت به كسی می دهد از او وقتی كه سبب می پرسند لابد یك جوابهائی می دهد كه مردم دیگر متعرض او نشوند و بگویند كارش عقلائی است ولی باید از این قائل پرسید كه قائم خراسان اگر قائم خراسان است قائم طبرستان یعنی چه آنچه در اخبار وارد شده از خروج خراسانی و رفتن قائم بطبرستان مراد ملاحسین بشرویه بود و همین یك نفر این دو عنوان را داشته یا این كه همین طور كه اهل خبر فهمیده اند كسی كه از خراسان خروج می كند كسی است و قائم خودش بطبرستان می رود دیگر آن كه خراسانی خود مستقلا صاحب داعیه است نه این كه از تبعه ی میرزا علی محمد مستقلا باشد پس این قائل غافل بچه مناسبت ملاحسین را قائم خراسان و قائم طبرستان خوانده خیال نكرده كه مردم ملتفت تلبیسات تو می شوند و در این مقام مناسبت كه فی الجملة حالات ملاحسین بشرویه و سلیمان خان و امثال ایشان اشاره بشود كه معلوم می شود چه طور شده است كه این ها این طور گرفتار شدند و دست برنداشتند تا كشته شدند ملاحسین مردی بود به صورت از اهل علم و متلبس به لباس علماء ولی از همان اشخاص بود كه شهوت ریاست بلكه سلطنت داشته بلكه و چون وصول باین مقام را از طریق دیانت و دین تدین بهترین طرق فهمیده بود و میرزا علی محمد هم بعد از این كه او ادعای مقامی برای خود نمود و بر حسب این كه مردی مرتاض
بود و ملاحسین باو برخورد و از حالات او مطلع شد و هر دو این ها شهوت ریاست عامه و سلطنت تامه داشتن هر یك دیگری را برای رسیدن به مقصود خود پسندیدند و ضمنا هر یك از دعاوی میرزا علی محمد علی المشهور این بود كه هر كس هم به حمایت امر من كشته شود بعد از چهل روز زنده می شود و به مقام سلطنت نائل می گردد و ملاحسین چون حرص و شهوتش بیشتر از خود میرزا علی محمد بود لهذا تعجیل در دعوت نمود و ضمنا دولت از مقاصد باطینه آن ها مطلع شد كه این ها به لباس دیانت و تدین جالب ریاست و سلطنت و طالب اضمحلال دولت می باشند لهذا با كمال عجله فرصت بایشان نداد و سلیمان خان احمق هم كه یكی مثل خود میرزا علی محمد و ملاحسین در حسب ریاست بود خود را از مبلغین قرار داده بود و دلخوش بود كه اگر كشته هم می شود بعد از چهل روز زنده می شود و به مقام سلطنت می رسد لهذا از كشته شدن وحشت ندانست و خواندن اشعار شوق هم برای تشویق دیگران بود كه شاید حوزه گرم شود و بالاخره مردمان احمق خیال كنند كه چیزها از برای میرزا علی محمد مشاهده نموده كه این طور ثابت قدم است و از آن طرف ملاحسین را بسزای خود رسانیدند و چند نفری كه آتش افروز بودند از میان برداشتند و بالاخره خود اصل ریشه و فساد را از بیخ كندند ولی مردمانی كه در آن زمان داخل در عنوان تبعیت درود نموده بودند دیدند كه اصل مطلب برای رسیدن بریاست طریق خوب مرغوبیست ولی ضدیت با دولت را از ابتدا
بی مناسبت و بی قاعده دیدند از طرفی خود را مختفی و بی مزاحمت با دولت نمودند و از طرفی بنای صورت بندی برای صحت مسلك گذاردند میرزا ابوالفضل گلپایگانی و امثال او را معاون تصحیح اغلاط و ساختن براهین جدلی نمودند رفته رفته دو كتاب نوشتن و استدلال بایآت و اخبار ما برای تصحیح مقالات میرزا علی محمد و اتباعش نمودند و چون متعرض دولت نشدند و دولت هم دانست كه دیگر این ها جرأت این كه خیال سلطنت كنند ندارند رفتار ان ها را بر گردنشان گذارد و علماء هم دیدند مزخرفات این ها قابل تعرض و رد نمودن نیست بی اعتنائی كردند چون میدان خالی مانده دسته جمع شده زیر و نه بر و پنهان جمعیتی جمع می كنند كه تا به بینند كار ایشان به كجا منتهی می شود وحاصل مقصود این است كه به مقتضای آن چه در مقدمات ذكر كردیم شهوت ریاست و خوش باوری از روی حماقت اسباب كرویدكی وجدیت شد كه سالكین این مسلك كور و كر شدند و چیزی را در مقابل رسیدن به مطلوب و محبوب مرغوبشان مانع و عاجز قرار ندادند و شاید ملاحسین منتظر بود كه جماعتی كه در خیمه بودند و شمشیرها را برای نصرت میرزا علی محمد كشیده بودند بیایند و او را یاری كنند نمی دانم كه در موقع نوشتن این قائل مجهول این كلمات را كه نقل از ملاحسین می كند كسی نبود كه از او سؤال كند میرزا علی محمد كه جواب مسائل مشكله ی ملاحسین را به خوبی داد چرا در مجلس معتمدالدوله و مجلس ولیعهد در تبریز آن طور كه می دانید و عاجز و متأصل گردید یا بپرسد كه حوری چرا
به شكل گربه آنجا حاضر شده و بعد ازآنی كه به صورت اصلی خودش كه حوریه ی بود شد و گفت من حوریه ی هستم و از شیعیان آن حضرت هستم بچه مناسبت ملاحسین از او پرسید كه شیعیان شما كجا هستند اگر ملاحسین اهل علم بود كه می دانست كه شیعیان قائم آل محمد سیصد و سیزده نفرند كه باید در مكه در غیر موسم جمع شوند پس به چه دلیل از محل آن ها پرسید میرزا علی محمد چرا از میان دو انگشت خود آن ها را نشان نداد كه در خیمه های زیاد با شمشیرهای كشیده مسلول حاضرند در صورتی كه موقع شمشیركشی نبود آها چرا شمشیر كشیده بودند تصدیق آن ها میرزا علی محمد را به چه مناسبت است البته هر كس كه داخل در اعوران و انصار كسی باشد نفس حضورش به خدمت كافی در اظهار لفظی است گویا گوینده و نویسنده این گونه مزخرفات را خدای متعال مسلوب الشعور قرار داده اما این كه می نویسد كه در تبریز زنی طفلی داشت كچل بود و از معالجه اش عاجز بود و مایوس بودند اولا جواب این است كه بر تقدیر وقوع چنین قضیه جزء معجزه و كرامت نیست ممكن است كه نوع امراض را ببعض ادعیه معالجه نمود چنان كه در كتاب تسهیل العلاج و علاج الاسقام و غیر این ها از برای تمام امراض ادعیه و اوراد و . . . و ختومه و معالجات غیرطبیعی دارد است و ثانیا جدا این قضیه را تكذیب می كنیم به جهت این كه كچلی چیزی نیست كه معالجه نداشته باشد و مایوس از معالجه آن باشند زن ها و سلمانیهای معالجه ی آن را می كنند ثالثا بر حسب ظاهر عبارت این است
كه به مجرد دست كشیدن میرزا علی محمد بر سر طفل فورا كچل رفع شد و موی سر هم روئیده شد و هر گاه چنین امری اتفاق می افتد در مثل تبریز اقلا دو هزار طفل كچل موجود بوده وقتی كه یك زن با اهل خانه چنین معجزه فوری از كسی ببیند در همان ساعت اول همسایگان نزدیك او در ساعت دیگر همسایگان دورتر و بهمین نهج در ظرف یكشبانه روز نمی كشد كه غالب بلكه اغلب بلكه تمام كچل های شهر خبر می شوند و برای معالجه آقا را راحت نمی گذارند بلكه كسانی كه كچل بودند و معالجه شدند ولی سرایشان مو نداشته باشد برای روئیدن مو خود را به خدمت آقای معجزه دار می رسانند كه آقا آن ها را معالجه نماید و شاید كه دو سه روز بیشتر نكشد كه تمام اهالی تبریز جان نثار و فداكار او خواهند شد و در همچو جائی ممكن نیست كسی را بتوانند علنی بكشند و جسدش را در خندق در پیش سگها و جانورها بیندازند شاهد كذب دیگری كه می نویسد پس آن حضرت در ارومیه به حمام رفت مردم آب حمام را طاس طاس و كاسه كاسه بردند برای استشفاء نمی دانم معالجه سر كچل در تبریز چه ربطی باب حمام ارومیه دارد اگر چه خود این قائل ملتفت شده ی و گفته است خاطر ندارم كه بردن آب حمام برای این كرامت بوده یا برای چیز دیگر ولی این عذرخواهی جواب مطلب را نمی دهد زیرا كه اگر كرامت معالجه كچل در تبریز علت آب حمام ارومیه كشیدن بردن برای استشفاء فرع این است كه شهرت این معالجه به ارومیه برسد و اگر همچو امری مشهور در ارومیه بشود كه لابد در آن جا هم كچل
بسیار است این قدر بر سر آقا كچل می ریختند كه از معالجه سر كچل توبه كند و لازم نبود منتظشر بشوند آقا به حمام برود كه اب حمام را برای استشفا ببرند مگر اینكه قائل بگوید چون بول آقا باب حمام ملاقات می كرد و نشسته می شد شفا از این جهت در آب حمام پیدا می شد و مردم ملتفت این نكته بودند لهذا باب حمام استشفا كردند و اما داستان معجزات میرزا علی محمد در تبریز در موقع كشته شدن و افتادن از دار چون آن چه لازمه جواب گوئی بود در آن جا گفته شد دیگر در این جا متعرض آن نمی شویم فقط اشاره به این مطلب می نمایم كه می گوید ابن خارق عادت اگر بزرگتر از خوارق عادات سایر انبیاء نباشد كوچكتر نیست كلمه ی ایست كه بالملازمه كفر او را می رساند به جهت این كه معنایش این می شود كه معجزه بودن قرآن كوچكتر نیست و جواب از ایمان آوردن و تصدیق كردن علماء و مجتهدین و علماء عموما و علماء خراسان و آذربایجان و اعراب خصوصا كه این قائل ناقابل آنرا بالاترین معجزه ی آقای میرزا علی محمد قرار داده آن است از آن جائی كه دروغ گو حافظه ندارد و این قائل در فصل سیم بادله و براهین ثابت نمود كه اغلب علماء ظاهر دشمنی كننده با قائمند آن ها را مانع دانسته و نیز در قسم پنجم از فصل ششم احادیثی كه دلالت دارد بر این كه اغلب علماء با حضرت عداوت می ورزند و علماء آخرالزمان بدترین مردمند ذكر نموده ودر این جا می گوید علماء و مجتهدین عموما و علماء خراسان و آذربایجان و اعراب خصوصا و هیچ ملتفت نیست كه چه می گوید با این كه اگر علماء و مجتهدین باو ایمان آورده باشند
لابد باید این غیر حضرت حجة عصر باشد كه باید علماء با او عداوب بورزند و باز ملتفت نیست كه می گوید علماء و مجتهدین عموما شامل علما و مجتهدین عتبات و مراجع تقلید هم هست كدام یك از علماء معروف عتبات عالیات یا اصفهان یا جا های دیگر تصدیق نمودند و این كه می نویسد و اعراب خصوصا كدام عالم عربی كه فی الجمله معروفیت داشته باشد به او ایمان آورده است یك نفر ملاحسین بشرویه ی از توابع خراسان كه حب ریاست و سلطنت در كله اش بود و میرزا علی محمد سفیه را چون دید خوب دست اویزی است اظهار ارادت باو نمود كه به مقصود برسد و در موقعی كه میرزا علی محمد در تبریز توبه كرد و نوشت كه مخبط شده بودم این حرفها را زدم و از قرار معلوم آن نوشته نمونه در دفتر میرزا علی به خط خودش نوشته كه من دیوانه شدم و اوهامی نمودم و حال ملتفت شدم و توبه كردم و مهر نموده و در تبریز خدمت اعلیحضرت ناصرالدین شاه در زمان ولیعهدی فرستاد نزد مخالفین مجلس شورای ملی ایران موجود است نگذاشت این مطالب علنی شود كه بقاطبه ی مردم برسد و با غوای او میرزا علی محمد بكشتن رفت كه خود را هم . . . كرده بود می شود گفت مقصود از علماء خراسان چند نفر طلبه كه دور ملاحسین بودند بوده باشند پس زهی معجزه وافیه كه علماء خراسانش كه ایمان آوردند اینها باشند علماء آذربایجان كه حاضر در مجلس ولیعهد بودند كه به كمال مقامات بیدانشی بلكه سفاهت او را شناخته كه كشتند و به قول خود این قائل میرغضب حاكم جسارت نكرد نوكر نظام العلماء
باو جسارت كرد پس كدام علماء آذربایجان خصوصا ایمان باو آوردند از عرب ها كجا و كه تصدیق او نمود بلی بعد از كشته شدن میرزا علی محمد كه نوبت به میرزا حسینعلی بهاء رسید بعض اهل علم و فضل دنیاپرست بی دین دنیاپرست را برای معاونت و تصحیح مغالطات ایشان موظف از بیت العدل نگاه داشت كه كتاب ها نوشته و صورت علمیتی از برای مقاصد خود ترتیب دادند كه مقداری عوام فریبی توانستند بكنند و چون متعرض و مقابله با دولت و سلطنت نبودند كسی متعرض ایشان نشد رفته رفته جماعتی از هر صنف جمع شدند و از این كه دست شیطان قویست و از برای فریب دادن عالم و جاهل فرق ندارد و چنان كه كریمه ی فو عزتك لاغوینهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین دلالت بر این معنی دارد ممكن است كه بعضی اهل علم را هم فریب دهد خصوصا كه كلمات و مطالب و احكام آن ها ملائم طبع راحت طلبان است اصحاب جمل یا خوارج نهروان بلكه اشقیاء كربلا بسیار از اهل علم و روات اخبار داشت كه با غواء شیطان محاربه با امام زمان كردند و كردند آن چه كردند ما می گوئیم یكی از علماء كه عباد الله المخلصین هستند و علامت آن ها انما یخشی الله من عباده العلماء است خشیة الله را نشان علم دان به هیچ وجه ایمان باین ها نیاورده بلكه یقین به كفر آن ها داشته نه هر كس كه صورت علماء دارد عالم ربانی و عبادالله المخلصین است كشته شدن دلیل حقانیت
نمی شود و ایمان آوردن و تصدیق بعض اهل دنیا و پرستندگان نفس و شیطان هم دلیل بر حق گوئی هر مدعی نیست اگر بنا بود كه كشته شدن دلیل حقانیت باشد باید بلجیك و صرب و المان و اطریش كه مغلوب و مقهور شدند بر حق بدانیم چون این قائل در این فصل به نقل معجزه پرداخت خوب است ما هم از معجزه ی عبدالبهاء عباس افندی كه ظاهر شده قبل از طلوع جنگ بین الملل كه جناب عبدالبهاء حشره الله مع الباب و البهاء از عكاء بمالك جمهوری امریكا و اروپا تشریف بردند كلبه ی دول و ملل عالم را به توسط روزنامه كه به اسم ایشان نوشته می شد دعوت به صلح عمومی نمودند كه یك مجلس بین الملل در عالم از كلیه ی نمایندگان بین الملل تاسیس شود و مقدرات ملل برادران مجلس به طور تساوی و عدالت تعیین نمایند وقتی كه دعوت ایشان به حد كمال رسید توپ اطریش بعد از قتل ولیعهدش در صربستان صدا كرد جنگ بین المللی شروع شد این بود كرامت و معجزه عباس افندی كرامة دیگرش كه در پاریس واقع شد آن بود كه یك نفر از محصلین ایرانی از برای بعض مذاكرات با ایشان اجازه خواست و سؤال خود را نمود و جواب نتوانست بگوید وعده روز دیگر نمود و فردا را دیگر اذن ورود آن محصل ایرانی را برای شنیدن جواب نداد تا وقتی كه از پاریس رفت و چون زبان فرانسه نمی دانست و مترجم داشت مطعون محصلین ایرانی شد كه چرا باید كسی كه مدعی این مقامات عالیه است زبان نداند پیغمبر و امام باید همه زبانها را بداند و با آن ها بلغات آنها تكلم كند چنان كه
منقول است كه شخص خراسانی در مدینه خدمت حضرت ثامن الائمه می رسد و به عربی با حضرت تكلم می كند آن حضرت به زبان اهل خراسان جواب خراسانی را می دهد خراسانی عرض می كند یابن رسول الله شما زبان ما را از كجا آموخته اید حضرت فرمودند خداوند تبارك و تعالی ولایت نمی دهد امامی را بر امتی مگر این كه بشناساند به آن امام لغات و ادیان ان امت را چنان كه حضرت جواد علیه السلام در زیارت پدر بزرگوار كه مشهور به زیارت جوادیه است ما كان الله لیولی اما ما علی امة حتی یعرفه بلغاتهم و اذیانهم و حاصل و خلاصه آن چه در این فصل این قائل برای اثبات مدعی ساخته و پرداخته بعد از مسلم بودن این كه به هیچ وجه در قبول كلام شخص مدعی مقام به چیزی غیر معجزه محتاج نیستم زیرا كه اجراء معجزه در دست كاذب قبیح است و اثبات معجزه بودن كلمات صادره از میرزا علی محمد و معجزات دیگر كه از او بروز نموده پس مهدویت او كه ادعاء او بود محقق می شود و نتیجه مقصوده به دست می آید و به خوبی دانستی و فهمیدی كه چون پیغمبر نصب علائم نموده و به اسم و رسم و حسب و نسب خلیفه خود را معین نموده هر گاه او را شناختیم یعنی منطبق دیدیم شخص مدعی را از حیث اسم و رسم و حسب و نسب و علائم با آن چه از پیغمبر به ما رسیده او را پیشوای خود می دانیم اگر چه معجزه اظهار ننماید و هر گاه منطبق ندیدیم او را با آن چه به ما خبر رسیده از اسم و رسم و حسب و نسب او قبولش نمی كنیم اگر چه معجزه داشته باشد.